سلام و وقت همگی بخیر
راستش اصلا اوضاع روحیم جور نیست.
روز 2 شنبه 17 خرداد از ساعت 3 و 50 دقیقه صبح تا 6 و نیم صبح بدترین اوقات و زمان زندگی من بود. من در این مدت زمان کوتاه عزیزترین عزیزم رو از دست دادم و با اینکه پیشش بودم، نتونستم براش کاری انجام بدم و اون از دست من که نه از دست همه دوستا و آشناها رفت. هنوز که هنوزه باورش برای همه سخته و کسی باور نکرده و همه منتظرن که از در وارد بشه و با یه لبخند ملایم به همه بگه سلام. اما . . .
آره من 17 خرداد 89 ساعت 6 و 30 دقیقه صبح عموی عزیزم رو از دست دادم و امروز دقیقاً 12 روزه همه تنها شدیم از بچه 5/1 ساله تا پیرمرد و پیرزن 70 ساله. چون این عموی عزیز من به همه خدمت می کرد و گره گشای کاره همه بود.
دیگه نمی تونم چیزی بنویسم . . .
روحش شاد و یادش گرامی.
فعلاً یا حق